بیاییم ساختارسازی کنیم،
یا سازمان(ساختار)سازی: سازوکار بالفعلسازی نقاط قوت
بارها شنیدهایم که یک کاری موفقیتآمیز نبوده، یا یک فردی در کاری شکست خورده. در تحلیلهایی که انجام میشود میشنویم که فلانی فلان مشکل را داشته و این مشکل موجب شده که موفق نشود. احتمالا برخی از این تحلیلها درست باشد. معنی این تحلیلها این است:
اگر حتی یک نقطه ضعف داشته باشید، موفق نمیشوید.
آیا این موضوع درست است؟ اگر اینطور باشد که تقریبا هیچ فردی نباید موفق بشود. اصلا مگر انسان موفق ندیدهایم؟ این همه مثلا دانشمندان موفق پس از کجا آمدهاند. آیا آنها هیچ نقطه ضعفی نداشتهاند؟ زندگینامه بسیاری از دانشمندان را که مطالعه میکنیم، برعکس میبینیم که بسیار هم نقاط ضعف داشتهاند. و حتی بیش از آن، آنها تنها یک یا دو نقطه قوت داشتهاند. یعنی اگر بر اساس زندگینامههایی که مطالعه میکنیم بخواهیم نظر بدهید باید بگوییم
یک نقطه قوت برای موفق کافی است.
بالاخره کدام درست است؟
شاید پاسخ در این مطلب باشد: مثلا یک فرد را در قرون پارینهسنگی در نظر بگیرید. اگر بخواهد در حد الآنیها موفق باشد، باید در زمینههای مختلف دانشمند خوبی باشد، مهندس خوبی باشد. با دیگران هم بتواند خوب همکاری کند. دیوار هم خوب بسازد و …. اما یک دانشمند خوب در حال حاضر، فقط کافی است یک دانشمند، آن هم در یک رشته تخصصی قوی باشد تا بتواند یک جامعه موفق را شکل بدهد. چرا؟ چون یک ساختاری وجود دارد که در آن فقط از قابلیتهای علمی دانشمند استفاده میکند و بقیهاش را به دیگران میسپارد. شاید این تفاوت اصلی باشد. یعنی یک نقطه قوت در ساختار خوب موجب موفقیت میشود، اما یک نقطه ضعف در بیساختاری موجب شکست. در این شرایط باید چه کرد؟
در این شرایط به ما آموزش میدادند که سعی کنید هیچ نقطه ضعفی نداشته باشید. البته موضوع خوبی است، اما این موضوع موجب میشود که از عمیق شدن در یک تخصص بازبمانیم.
یک راه دیگر این است که
بیاییم ساختارسازی کنیم.
بد نیست کمی در این مورد صحبت کنیم. شاید یک جریانی راه بیافتد برای ساختارسازی در سطح اساتید نظریکاری که میخواهند ارتباط بین علم و صنعت را تقویت کنند. بگذاریم کمی در این زمینه بیشتر صحبت کنیم و ابعاد قضیه را بسنجیم. شاید چند نفر دیگری هم پیدا شدند که با هم این کار را انجام بدهیم.
جالب بود؟
نوشتههای دیگری که شاید برای شما جالب باشند: